فرهنگستان
یکشنبه 3 مرداد 1389 آزادی در کلام رهبر فرزانه انقلاب

بسمه تعالی

 

سخنان بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مساله آزادی

 

اشاره:

نظر به تعریف و تبیین آزادی در جوامع مختلف و بهره مندی و بهره برداری از آن درجهت منافع و تامین نظریات خویش، «آزادی » در فرهنگ غربی «ابزاری » است برای نفوذ و دخالت و فشار بر جامعه های گوناگون و تامین منافع نامشروع قدرت های شیطانی; و از ابعاد مختلف آزادی، عمدتا به بعد هوس رانی و لذت جویی و هرزگی وبی بند و باری آن نظر دارند، تا نیروهای موثر و اعضای جوامع را مسخ نموده و ازهویت انسانی خویش تهی نمایند.

اما، آزادی ای که اسلام به بشریت هدیه نموده است، آزادی مشروط و دارای حد و مرزمعقول و منطقی است، که با فطرت و نهاد آدمی و جامعه بشری انطباق دارد. مقایسه این دو دیدگاه در کلام نورانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، روشن گر بسیاری ازبرداشت های ناصواب و مخربی است، که اخیرا در پاره ای از مطبوعات و دیگر فضاهای داخلی کشور، بدان دامن زده می شود. مجله پاسدار اسلام به لحاظ اهمیت موضوع وبیانات مهم معظم له، به چاپ آن پرداخته است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای بنده امروز، روز بسیار شیرینی است. البته قبلا در زمان ریاست جمهوری،بارها من به این دانشگاه آمده ام، لیکن این جلسه از نظر بنده خصوصیتی دارد که آن را در ذهن و ذائقه من بسیار ماندگار و شیرین می کند. چند ماه پیش حدود دو، سه ماه قبل که به من اطلاع دادند شما چنین جلسه ای خواهید داشت، گمانم رئیس محترم دانشگاه انتظار داشتند که من پیامی بدهم، یا دوستان بیایند و با من ملاقاتی بکنند. من از همان وقت تصمیم گرفتم که به این جلسه بیایم و به چشم،محصول چند ساله این دانشگاه را مشاهده کنم.

                این دانشگاه با امیدهای زیادی بنیانگذاری شد. البته دانشگاه های کشور، همه حق عظیمی بر انقلاب و نظام و پیشرفت جریان علم و فرهنگ در کشور دارند، ولی این دانشگاه، دانشگاهی بود که انقلاب آن را تاسیس کرده بود، با این هدف که بتواندبرای دانشگاه های سراسر کشور، نیروهای علمی و اساتید پرداخته دست انقلاب فراهم کند.

                شاید امروز که بحمدالله در دانشگاه های کشور، جوانان مومن و متخرجان انقلابی فراوانند، این حرف برای بعضی ها خیلی مفهوم نباشد، لیکن در سال های اول دهه شصت،این حرف خیلی معنا داشت. آن روزی که برخی از اساتید ترجیح می دادند به دانشگاه ها نیایند، با انقلاب همکاری نکنند، بعضی به خارج از کشور می رفتند، بعضی مورد شکایت دانشجویان بودند که مکرر به ما مراجعه می کردند و می گفتند از آن هادلسوزی دیده نمی شود، البته بعضی هم مومنانه و مخلصانه در خدمت دانشگاه هابودند، لیکن توسعه دانشگاه های کشور، احتیاج به یک فکر اساسی داشت. آن فکراساسی، تشکیل این دانشگاه بود. امروز بنده نگاه می کنم، می بینم که چند هزار نفرفارغ التحصیلان و متخرجان این دانشگاه از بانوان و آقایان بحمدالله حضوردارند، این برای ما خیلی شیرین و خاطره و تجربه ماندگاری است.

                برادران و خواهران عزیز! من فقط یک جمله در این زمینه به شما عرض کنم. و آن این است که امروز نسل روشنفکر دانشگاهی، یک مسوولیت ویژه دارد. امروز کشور شماو انقلاب شما و نظام اسلامی و پرافتخار شما دورانی را می گذراند که همه کسانی که صاحب فکر و اندیشه هستند، باید برای پربار کردن این نظام و فکرها و دست های گرداننده آن تلاش و همکاری کنند. ما دوره های سختی را پشت سر گذرانده ایم; دوران جنگ را، دوران بعد از جنگ را، که آن هم مشکلات و دشواری های زیادی داشت. امروزآن دورانی است که باید با ابزار دانش و معرفت و تلاش علمی، کاری کنیم که عقب افتادگی های تحمیلی دوران طولانی سلطه استبداد در این کشور جبران بشود; آن دورانی که نگذاشتند استعدادها شکوفا بشود، نگذاشتند هویت اصلی و حقیقی این ملت خود را نشان بدهد، به تبع ورود کالاهای صنعتی که نتیجه پیشرفت علم و صنعت غرب بود در همه چیز او را به غرب وابسته کردند، کالاهای فکری و فرهنگی را وارداین کشور کردند و اولین کاری که کردند، بی اعتقاد کردن قشر تحصیل کرده این کشوربه موجودی خود او بود، به فرهنگ خودی، به رسوم و آداب خودی، به دانش خودی، به استعداد شکوفا و درخشانی که در نسل ایرانی وجود داشت.

                این بی اعتقادی، در طول سال های متمادی، اثر خودش را بخشید. از روزی که این فکرفکر تحقیر ایرانی وارد این کشور گردید و موجب شد که این احساس حقارت تااعماق جان قشرهای برگزیده این کشور نفوذ بکند، تا وقتی که غرب محصول این جالت را چید، البته سال ها طول کشید، ولی بالاخره آن ها موفق شدند و نتیجه آن، همین عقب افتادگی هایی است که شما در کشورمان مشاهده می کنید. با این همه منابع انسانی، با این همه منابع مادی، با این موقعیت جغرافیایی ممتازی که ما داریم،با آن سابقه درخشان علمی و فرهنگی و میراث عظیم گنجینه علمی که ما داریم، وضع ما امروز از آن چه که باید در میدان علم و صنعت و پیشرفت های گوناگون علمی باشد، بسی عقب تر است.

                درباره مسایل تاریخی و جغرافیایی و ادبیات ما هم، دیگران بیش از نیروهای خودی تحقیق کردند، کار کردند، و آن استعداد درخشانی که در ایرانی هست، نتوانسته است هنوز این عقب ماندگی ها را جبران کند. البته از مقطع انقلاب به این طرف معجزه ای به وقوع پیوسته است و آن «خودباوری » است. آن احساس حقارت دیگر امروز نیست،لیکن بایستی کار کرد.

                سال های اول انقلاب، به خصوص هشت سال جنگ تحمیلی، گرفتاری های زیادی بود. امروزوظیفه شماست که تلاش کنید. و هدف این تلاش هم عبارت است از عزت بخشیدن به اسلام واستقلال بخشیدن به اسلام و استقلال بخشیدن به ایران اسلامی. کشورتان را از همه جهت مستقل کنید. البته مستقل بودن، به معنای این نیست که در استفاده از خارج مرزهارا ببندیم; این که معقول نیست; هیچ کسی هم به این کار دعوت نمی کند. در طول تاریخ، افراد بشر از همه استفاده کرده اند، اما فرق است بین تبادل فکر و اندیشه و دارایی ها میان دو موجود همسان و هم وزن و هم قدر، و دریوزگی یک موجود ازموجود دیگر از راه التماس و اعطای به او همراه با تحقیر، این، آن چیزی است که کم و بیش تا قبل از انقلاب بوده است.

                بایستی کشور را به آن پایه ای که لازم است، برسانید; این مسئولیت عظیم نسل جوان روشنفکر تحصیل کرده این کشور است، و شما برادران و خواهرانی که در این دانشگاه تحصیل کرده اید، تصور من این است که در این زمینه بار سنگین تری بر دوش دارید،ان شاء الله توفیقات بیش تری هم خواهید داشت.

                من البته امروز هدفم بیش تر این بود که در جمع شما باشم، قصد این نداشتم که لزوما مطلبی را در این جا مطرح کنم و درباره آن بحث نمایم، فکر می کردم که می شود با شنیدن سوالات شما و پاسخ گویی به آن ها، ساعتی را در جمع شما بود. برای من، همین امر، بسیار شیرین و لذت بخش است; لیکن به نظرم رسید که بحثی را که طرح آن در وضع کنونی کشور مفید هم هست، در این جا مطرح کنم.

                یادداشت هایی کرده ام که به طور اجمال به شما عرض می کنم.

                دو نکته در باب مساله «آزادی » مطرح است. امروز بحث «آزادی » در مطبوعات کشور و در بین افراد صاحب نظر، بحث رایجی است; این پدیده مبارکی است. این که مباحث اصولی و اساسی انقلاب مورد تبادل نظر قرار بگیرد و کسانی وادار بشونددرباره آن ها فکر کنند و بگویند، چیزی است که همیشه انتظار آن را داشته ایم; وکم و بیش درباره مقولات مختلف هم بوده است. امروز هم این مساله مطرح است; بنده هم کم و بیش آن چه را که نوشته می شود و گفته می شود، نگاه می کنم، مطالعه می کنم و بعضا از آن چه که می نویسند و می گویند، استفاده می کنم. آراء هم متضارب است;یعنی همه در یک جهت نمی نویسند. نظرات متخالفی هست، در هر دو طرف تخالف هم حرف های درست و حق مشاهده می شود; ادامه این بحث ها هم خوب است. ای کاش صاحب نظران ما برای طرح بحث های اصولی در مطبوعات برانگیخته شوند; مطبوعات را ازحالت کم محتوا خارج کنند و به بحث های تامل برانگیز و ارشاد کننده برای مردم بکشانند. همیشه ما توصیه می کنیم که فرهنگ انقلاب را تعمیق کنید. عمق بخشیدن،لازمه اش همین بحث هاست.

                یکی از آن دو نکته ای که می خواهم عرض بکنم، این است که در باب مفهوم آزادی، ماباید استقلال را که شعار دیگر است به کار بگیریم; یعنی مستقل فکر کنیم;تقلیدی و تبعی فکر نکنیم. اگر در این مساله که پایه بسیاری از مسایل وپیشرفت های ماست، بنا شد از دیگران تقلید بکنیم و چشم هایمان را فقط بر روی دریچه ای که تفکرات غربی را به ما می دهد، باز کنیم، خطای بزرگی مرتکب شده ایم ونتیجه تلخی در اختیار خواهد بود.

                من ابتدائا عرض بکنم که مساله «آزادی » یکی از مقولاتی است که در قرآن کریم و در کلمات ائمه (علیهم السلام) به طور موکد و مکرر روی آن تاکید شده است.

                البته تعبیری که در این جا از آزادی می کنیم، مرادمان آزادی مطلق نیست که هیچ طرف داری در دنیا ندارد. فکر نمی کنم کسی در دنیا باشد که به آزادی مطلق دعوت بکند. مرادمان، آزادی معنوی هم که در اسلام و به خصوص در سطوح راقی معارف اسلامی هست، نیست; آن محل بحث ما نیست. آزادی معنوی چیزی است که همه کسانی که معتقدبه معنویاتند، آن را قبول دارند; محل رد و قبول نیست. منظور از «آزادی » که در این جا بحث می کنیم، «آزادی اجتماعی » است; آزادی به مثابه یک حق انسانی برای اندیشیدن، گفتن، انتخاب کردن و از این قبیل، همین مقوله، در کتاب و سنت مورد تجلیل قرار گرفته است.

                آیه شریفه 157 سوره اعراف می فرماید: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریه والانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم ».

                خداوند یکی از خصوصیات پیامبر رااین قرار می دهد که غل و زنجیرها را از گردن انسان ها برمی دارد: «اصر» را یعنی تعهدات تحمیلی بر انسان ها را از آن ها می گیرد; مفهوم خیلی عجیب و وسیعی است.

                اگر وضع جوامع دینی و غیر دینی در آن دوره را در نظر داشته باشید، می دانید که این «اصر» این تعهدات و پیمان های تحمیلی بر انسان ها شامل بسیاری ازعقاید باطل و خرافی، و بسیاری از قیود اجتماعی غلطی که دست های استبداد یاتحریف یا تحمیق بر مردم تحمیل کرده بود، می شود. «اغلال » هم که غل وزنجیرهاست، معلوم است.

                این آقای «جرج جرداق » نویسنده کتاب نامدار «صوت العداله » که درباره امیرالمومنین(ع) است بین دو جمله ای که یکی از امیرالمومنین (علیه الصلاه والسلام) صادر شده است، یکی هم از جناب عمر خلیفه دوم مقایسه ای می کند. یک وقت چند نفر از استانداران یا ولات زمان جناب عمر پیش ایشان آمده بودند و چون گزارشی علیه آن ها آمده بود، خلیفه را خشمگین کرده بود، خلیفه خطاب به آن هاجمله ماندگاری را گفته است:

                «استعبدتم الناس و قد خلقهم الله احرارا» مردم را به بردگی گرفته اید; درحالی که خدا مردم را آزاد آفریده است؟ جمله دیگری امیرالمومنین فرموده است که در نهج البلاغه آمده است. و آن این است:

                «لاتکن عبد غیرک و قد خلقک الله حرا» بنده غیر خودت مباش، خدا تو را آزادآفریده است. «جرج جرداق » بین این دو جمله مقایسه می کند و می گوید جمله امیرالمومنین به مراتب برتر از جمله عمر است، زیرا عمر به کسانی این خطاب رامی کرد که آزادی و حریت، در دست آن ها هیچ تضمینی نداشت; چون خود آن ها کسانی بودند که عمر می گفت: «استعبدتم الناس »; مردم را به بردگی گرفته اید، حالا به آن ها آزادی بدهید. این یک طور حرف زدن است; یک طور آن است که امیرالمومنین به خود آن مردم خطاب می کند و در حقیقت ضمانت اجرا را در خود کلام می آورد: «لاتکن عبد غیرک و قد خلقک الله حرا» بنده غیر خودت مباش، خدا تو را آزاد آفریده است. در این هر دو کلام، دو خصوصیت برای «آزادی » هست که البته کلام امیرالمومنین، این برجستگی و امتیاز را دارد که ضمانت اجرایی هم دارد یکی ازآن دو خصوصیت، همین است که حریت جزو فطرت انسانی است; «و قد خلقک الله حرا»که من حالا در مقایسه بین تفکر اسلامی و تفکر غربی، اشاره ای به آن می کنم.

                البته امروز من نمی خواهم این بحث را تفصیلا مطرح کنم، اگر خدا توفیق داد، درجایی ان شاء الله راجع به بحث آزادی و مقوله آزادی، حرف های زیادی هست که بایدگفته بشود و خواهم گفت: امروز همین دو نکته را می خواهم عرض بکنم، که یکی از آن دو، همین مستقل اندیشیدن در باب آزادی است.

                پس ببینید «آزادی اجتماعی » به همین معنایی که امروز در فرهنگ سیاسی دنیاترجمه می شود، یک چنین ریشه ای قرآنی دارد. هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجده اروپا مراجعه کنیم و دنبال این باشیم که «کانت » و «جان استوارت میل » و دیگران چه گفته اند، ما خودمان حرف و منطق داریم، خواهم گفت که آن حرف ها به دلایلی نمی تواند برای ما راهگشا باشد.

                مقوله «آزادی » را اسلامی بدانید. البته به نظر من دو گروه هستند که بر ضداسلامی کردن و بومی کردن و خودی کردن مقوله «آزادی » با هم همکاری می کنند:

                یک گروه، کسانی هستند که در کلماتشان، مرتب از گفته های فلاسفه دو، سه قرن اخیرغربی برای مساله «آزادی » شاهد می آورند، فلان کس این طور گفته است، فلان کس آن طور گفته است. البته این ها نجیب ها هستند که اسم این فلاسفه را می آورند; امابعضی فیلسوف نماهای مطبوعاتی هم هستند که حرف «جان استوارت میل » و حرف فلان فیلسوف فرانسوی یا آلمانی یا امریکایی را می آورند، ولی اسمش را نمی آورند; به نام خودشان می گویند! این ها هم تقلب می کنند، لیکن باز هم به این که این فکر به وجود بیاید که تفکر آزادی و مفهوم آزادی اجتماعی، یک فکر غربی و یک هدیه ازسوی غرب برای ماست، کمک می کنند! یک دسته دیگر هم که به این ها ندانسته کمک می کنند، کسانی هستند که تا مفهوم آزادی مطرح می شود، فورا مرعوب می شوند، احساس وحشت می کنند و فریاد می کشند که آقا! دین از دست رفت! نه، دین بزرگ ترین پیام آورآزادی است; چرا دین از دست برود؟! آزادی درست و آزادی معقول، مهم ترین هدیه دین به یک ملت و به یک جامعه است. به برکت آزادی است که اندیشه ها رشد پیدا می کند واستعدادها شکوفا می شود. استبداد، ضد استعداد است.

                هر جا استبداد باشد، شکوفایی استعداد نیست. اسلام، شکوفایی انسان ها را می خواهد.

                منابع عظیم انسانی بایستی مثل منابع طبیعی استخراج بشوند، تا بتوانند دنیا راآباد کنند. بدون آزادی مگر ممکن است؟

                با امر و نهی مگر ممکن است؟ بنابراین، این فکر هم غلط است که کسانی این طوری فکر کنند. این دو دسته غربگرایان و احتیاط کنان این طوری اسمشان را بگذاریم در واقع بدون این که خودشان بدانند، با هم هم دستی می کنند، تا مفهوم «آزادی » را کاملا از حوزه اسلامی خارج کنند; در حالی که چنین چیزی نیست ومفهوم «آزادی » یک مفهوم اسلامی است.

                من در این جا نکته ای را عرض بکنم. در اسلام، برای همین آزادی ای که ذکر شدآزادی اجتماعی امتیاز بیش تری قایل شده اند، تا در مکاتب غربی. البته تفاسیرلیبرالیسم خیلی متعدد است. یعنی از وقتی که بعد از رنسانس، تفکر لیبرالیسم درفرانسه و در اروپا و بعد در همه جای دنیا رشد پیدا کرد و بعد هم به انقلاب فرانسه منتهی شد و بعد هم به شکل تحریف شده ای در جنگ های استقلال امریکا به کارگرفته شد و آن منشور امریکایی به وجود آمد که حالا همه این بحث ها فرصت های بیش تری را برای گفتن می طلبد تا حالا ده ها تفسیر از لیبرالیسم ارایه شده است;به خصوص در این اواخر، این اواخر، نظریه پردازان و به اصطلاح ایدئولوگ های امریکایی یا پیش کرده آمریکا، مرتب دارند در این زمینه قلم می زنند. این را هم به شما بگویم که خیلی از این متفکرانی که حتی امریکایی نیستند، به سفارش دستگاه های امریکایی، در همین زمینه به خصوص «لیبرالیزم » مطلب می نویسند!

                کتاب هایشان ممکن است در اتریش یا آلمان یا فرانسه نوشته شده باشد، اما درنیویورک چاپ می شود! سفارش، سفارش امریکایی است; منشا هم اهداف امریکایی است،که خود این هم داستان مفصلی است. لیکن سرجمع همه این حرف ها، با وجود همه این تفاسیر گوناگونی که وجود دارد، دیدگاه اسلامی، یک دیدگاه راقی است. آن ها برای این که برای «آزادی » فلسفه ای ارایه بدهند، دچار مشکل اند.

                فلسفه آزادی چیست؟ چرا باید بشر آزاد باشد؟ لازم است استدلال و ریشه فلسفی داشته باشد. حرف های گوناگونی زده شده است: فایده خیر جمعی، لذت جمعی، لذت فردی و حداکثر حقی از حقوق مدنی همه این ها هم قابل خدشه است; خود آن ها هم خدشه کرده اند.

                اگر به این نوشتجاتی که در زمینه مقوله لیبرالیسم در همین سال های اخیر منتشرشده، نگاه کنید، خواهید دید که چه قدر حرف های وقت گیر و بی ثمر و بی فایده وشبیه مباحثات دوران قرون وسطی را در مقوله آزادی گفته اند. این یکی حرفی زده است. آن یکی جواب داده است; دوباره جواب او را پاسخ داده است! واقعا برای روشنفکران جهان سوم، بد سرگرمی ای نیست! یکی طرف دار این نظریه بشود، یکی طرف دارآن نظریه بشود; یکی استدلال این را قبول کند، یکی حاشیه ای به استدلال آن بزند;یکی نظریه را به نام خودش به دیگری بدهد. حداکثر این است که منشا و فلسفه آزادی، یک حق انسانی است. اسلام، بالاتر از این گفته است. اسلام همان طور که درآن حدیث ملاحظه کردید آزادی را امر فطری انسان می داند. بله، یک حق است; اماحقی برتر از سایر حقوق، مثل حق حیات، حق زندگی کردن. هم چنان که حق زندگی کردن را نمی شود در ردیف حق مسکن و حق انتخاب و... گذاشت برتر از این حرف هاست،زمینه همه این هاست آزادی هم همین طور است. این، نظر اسلام است.

                البته استثناهایی وجود دارد. این حق را در مواردی می توان سلب کرد; مثل حق حیات. یک نفر کسی را می کشد، قصاص اش می کنند. یک نفر فساد می کند، قصاص اش می کنند.

                دو مقوله حق آزادی هم این طوری است; منتها این استثناء است. این، دیدگاه اسلام است. بنابراین، این فکر غلط است که تصور کنید تفکر آزادی اجتماعی، تفکری است که غرب به ما هدیه کرده است; هر وقت هم خواستیم حرف شیرین و جالبی در این زمینه بزنیم، حتما کتاب فلان کس را آدرس بدهیم; نام فلان کس را که در غرب نشسته برای خودش فکر کرده و نوشته، ذکر کنیم; نه، باید مستقل فکر کرد; باید به منابع خودی و منابع اسلامی مراجعه کرد. انسان از تفکرات دیگران برای تشریح ذهن ویافتن نقطه های روشن استفاده می کند، نه برای تقلید کردن. اگر پای تقلید به میان آمد، ضرر بزرگ خواهد بود. من آن چه که امروز در این پیکار فکری و مطبوعاتی که عرض کردم پدیده مبارکی هم هست مشاهده می کنم، این است که خیلی ها به این اصل توجه نمی کنند. در این جا من دو، سه تفاوت عمده «آزادی » در منطق اسلام رابا آزادی در منطق غرب بیان می کنم. البته عرض کردم لیبرالیسم، سرجمع همه نظریه ها و گرایش های گوناگونی است که در این مکتب وجود دارد و ممکن است بعضی ازاین نظریه ها و گرایش ها، در بعضی زمینه ها با بعضی دیگر مقداری اختلاف داشته باشد; اما مجموعش اینهاست.

                در مکتب غربی لیبرالیسم، آزادی انسان، منهای حقیقتی به نام دین و خداست; لذاریشه آزادی را هرگز خدادادگی نمی دانند; هیچ کدام نمی گویند که آزادی را خدا به انسان داده است، دنبال یک منشا و ریشه فلسفی برایش هستند، که عرض کردم.

                ریشه هایی هم ذکر کرده اند و تفسیرهای گوناگونی در این زمینه دارند. در اسلام،«آزادی » ریشه الهی دارد، خود این یک تفاوت اساسی است و منشا بسیاری ازتفاوت های دیگر می شود. بنابراین منطق اسلام، حرکت علیه آزادی، حرکت علیه یک پدیده الهی است، یعنی در طرف مقابل، یک تکلیف دینی به وجود می آورد، اما در غرب چنین چیزی نیست. یعنی مبارزات اجتماعی که در دنیا برای آزادی انجام می گیرد،بنابر تفکر لیبرالیسم غربی، هیچ منطقی ندارد. مثلا یکی از حرف هایی که زده می شود، «خیر همگانی » یا «خیر اکثریت » است، این ریشه «آزادی اجتماعی »است. چرا من باید بروم برای خیر اکثریت کشته بشوم و از بین بروم؟ این بی منطق است. البته هیجان های موسمی و آنی، خیلی ها را به میدان های جنگ می کشاند; اماهرگاه هر کدام از آن مبارزانی که در زیر لوای چنین تفکراتی مبارزه ای کرده باشند اگر واقعا زیر لوای این تفکرات، مبارزه ای انجام گرفته باشد به مجرداین که از هیجان میدان مبارزه خارج بشوند، شک خواهند کرد: چرا من بروم کشته بشوم؟ در تفکر اسلامی، این طوری نیست.

                مبارزه برای آزادی، یک تکلیف است، چون مبارزه برای یک امر الهی است. هم چنان که اگر شما می بینید جان کسی را دارند سلب می کنند، موظفید بروید به او کمک کنید، یک وظیفه دینی است، که اگر نکردید، گناه کرده اید، در زمینه آزادی هم همین طور است، باید بروید، یک تکلیف است.

                براین تفاوت اساسی، باز تفاوت های دیگری مترتب می شود، یکی این است که درلیبرالیسم غربی چون حقیقت و ارزش های اخلاقی نسبی است، لذا «آزادی » نامحدوداست. چرا؟ چون شما که به یک سلسله ارزشهای اخلاقی معتقدید حق ندارید کسی را که به این ارزش ها تعرض می کند ملامت کنید چون او ممکن است به این ارزش ها معتقدنباشد، بنابراین هیچ حدی برای آزادی وجود ندارد، یعنی از لحاظ معنوی و اخلاقی هیچ حدی وجود ندارد; منطقا «آزادی » نامحدود است چرا؟

                چون حقیقت ثابتی وجود ندارد، چون به نظر آنها حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است.

                «آزادی » در اسلام این طور نیست. در اسلام ارزشهای مسلم و ثابتی وجود دارد،حقیقتی وجود دارد، حرکت در سمت آن حقیقت است که ارزش و ارزش آفرین و کمال است;بنابراین «آزادی » با این ارزشها محدود می شود، این که این ارزشها را چگونه باید فهمید و به دست آورد مقوله دیگری است. ممکن است کسانی راههای غلطی را درفهم این ارزشها بروند، ممکن است کسانی راههای درستی را بروند، آن خارج از این بحث است، به هر حال «آزادی » محدود به حقیقت و محدود به ارزش هاست.

                همین «آزادی اجتماعی » که این قدر در اسلام ارزش دارد اگر در خدمت ضایع کردن فرآورده های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته بشود مضر است، درست مثل حیات خود یک انسان.

                «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا» در منطق قرآن کشتن یک انسان مثل کشتن همه انسانیت است، این مفهوم خیلی عجیبی است، کسی که دست به قتل یک انسان دراز می کند مثل این است که همه انسانیت را کشته است چون تعرض به حریم انسانیت است لیکن استثناء آن این است «بغیرنفس او فساد فی الارض » مگر این که آن کسی که مورد این تعرض قرار می گیرد خود او به جان کسی تعرض کرده باشد یا فسادی ایجاد کرده باشد. ببینید ارزش ها و حقایق ثابت و مسلم این آزادی را محدود می کند، همچنان که حق حیات را محدود می کند.

                تفاوت دیگر این است که در غرب حد آزادی را منافع مادی تشکیل می دهد، ابتدابرای آزادی های اجتماعی و فردی محدودیت هایی را معین کردند این یکی از آن هاست آن وقتی که منافع مادی به خطر بیفتد آزادی را محدود می کنند، منافع مادی مثل عظمت این کشورها و سلطه علمی این کشورها تعلیم و تربیت یکی از مقولاتی است که آزادی در آن جزو مسلم ترین حقوق انسانهاست. انسانها حق دارند یاد بگیرند اما همین «آزادی » در دانشگاه های بزرگ دنیای غربی محدود می شود! دانش و تکنولوژی والابه قول خودشان، HIGH TEC قابل انتقال نیست! انتقال تکنولوژی به کشورهای معینی ممنوع است! چرا؟ چون اگر این دانش و این علم انتقال داده شد، از انحصاراین قدرت خارج شده است، و این قدرت مادی و این سلطه به حال خود باقی نخواهدماند، آزادی مرز پیدا می کند; یعنی استاد حق ندارد که فرضا به شاگرد کشور جهان سومی شاگرد ایرانی یا دانش پژوه چینی فلان راز علمی را بیاموزد! آزادی انتقال اطلاعات و اخبار هم این گونه است، امروز همه جنجال دنیا برای آزادی اطلاعات و اخبار است، بگذارید مردم باخبر بشوند، بگذارید مردم بدانند، ترویج آزادی در غرب یکی از مصادیق و مصرع های بلندش این است. اما در حمله آمریکا به عراق در زمان ریاست جمهوری بوش برای مدت یک هفته یا بیش تر رسما همه اطلاعات سانسور شد، افتخار هم کردند و گفتند که هیچ خبرنگاری حق ندارد یک عکس یا یک خبر از حمله آمریکا به عراق منتقل و منتشر کند! همه می دانستند که حمله شده، خود آمریکایی ها هم خبر دادند، اما از جزییات آن هیچ کس مطلع نبود، چون مدعی بودند که این کار امنیت نظامی را به خطر می اندازد! پس امنیت نظامی حق آزادی را محدود کرد، یعنی یک مرز مادی و یک دیوار مادی. استحکام پایه های این حکومت هم مرز دیگر است. چند سال قبل از این حدود چهار ، پنج سال پیش درآمریکا گروهی پیدا شدند که خبرش را هم همه کسانی که اهل روزنامه اند،خوانده اند. البته بنده همان وقت تفاصیل بیش تری را از آن اطلاع پیدا کردم لیکن همه در روزنامه های ما هم نوشتند و گفتند گروهی پیدا شدند که اینها با گرایش مذهبی خاصی علیه حکومت فعلی آمریکا زمان همین آقای کلینتون اقدام کردند،علیه آن ها مقداری کارهای امنیتی و انتظامی شد، اما فایده ای نبخشید. خانه ای راکه آنها در آن جمع شده بودند محاصره کردند و آتش زدند که حدود هشتاد نفر درآتش سوختند! عکس هایش را هم منتشر کردند و همه دنیا هم دیدند، در میان این هشتاد نفر، زن هم بود، کودک هم بود، شاید یک نفرشان هم نظامی نبود، ببینیدآزادی زنده ماندن، آزادی عقیده، آزادی مبارزه سیاسی، به این حد محدود می شود،بنابراین آزادی در دنیای مادی هم حدود و مرزهایی دارد; منتها این مرزها،مرزهای مادی است. ارزشهای اخلاقی در آن جا هیچ مانعی برای آزادی نیستند، مثلانهضت هم جنس بازی در آمریکا یکی از نهضت های رایج است، افتخار هم می کنند درخیابان ها تظاهرات هم راه می اندازند در مجله ها عکس هایشان را هم چاپ می کنند باافتخار هم ذکر می کنند که فلان تاجر و فلان رجل سیاسی، جزو این گروه است، هیچ کس هم خجالت نمی کشد و انکار نمی کند! بالاتر از این بعضی از اشخاصی که با این نهضت مخالفت می کنند مورد تهاجم شدید بعضی از مطبوعات و روزنامه ها واقع می شوند، که ایشان با نهضت هم جنس بازی مخالف است! یعنی ارزش اخلاقی مطلقا حد و مرزی برای آزادی معین نمی کند.

                مثال دیگر در کشورهای اروپایی است، مثلا آزادی بیان راتبلیغات به نفع فاشیسم محدود می کند که امر مادی و حکومتی است، اما تبلیغات عریانگری که آن هم یک حرکتی است محدود نمی کند! یعنی مرزهای آزادی درلیبرالیسم غربی با آن فلسفه و با آن ریشه فلسفی و با آن نگرش مرزهای مادی است،مرزهای اخلاقی نیست; اما در اسلام مرزهای اخلاقی وجود دارد، در اسلام آزادی علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد، البته بله، کسی علیه منافع کشور وعلیه سود کشور اقدامی بکند، آزادیش محدود می شود این منطقی است اما مرزهای معنوی هم وجود دارد. اگر کسی عقیده گمراهی دارد، عیبی ندارد وقتی می گوییم عیبی ندارد، یعنی پیش خدا و پیش انسان های مومن عیب دارد، لیکن حکومت هیچ وظیفه ای درقبال او ندارد. در جامعه مسلمان، یهودی و مسیحی و بقیه ادیان گوناگون هستند،الان در کشور ما هم هستند، در زمان صدر اسلام هم بودند، هیچ مانعی هم ندارد، امااگر قرار باشد آن کسی که عقیده فاسد دارد، به جان ذهن و دل افرادی که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آنها را هم گمراه کند، این برای آدم یک مرز است،این جا آزادی محدود می شود، از نظر اسلام این گونه است; یا مثلا بخواهند اشاعه فساد بکنند; بخواهند فساد سیاسی و فساد جنسی و فساد فکری به وجود بیاورند، یاهمین فیلسوف نماهایی که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این که تحصیلات عالیه برای جوانان خوب نیست مقاله بنویسند، بنا کنند عیوبش را ذکر کردن، البته به احتمال قوی درصدی نود، اثر نخواهد کرد، اما ممکن است در صدی ده، جوانان تنبل اثر بکند، نمی شود اجازه داد که کسانی بنشینند با وسوسه و دروغ انسان ها رااز تحصیل علم باز بدارند.

                آزادی دروغگویی نیست. آزادی شایعه پراکنی نیست، آزادی ارجاف نیست، من گله ای که دارم این است که چرا در زمینه مسایل آزادی به مباحث اسلامی، به مبانی اسلامی،مراجعه نمی شود. در قرآن سوره احزاب آیه 60 می فرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم » مرجفون در کنارمنافقان و بیماردلان که آنها در دو دسته اند قرار دارند. منافقان یک دسته اندبیماردلان الذین فی قلوبهم مرض دسته دیگری هستند این «مرجفون » در کنارآنها گذاشته شده اند مرجفون یعنی کسانی که مرتب مردم را می ترساندند، یک جامعه تازه تاسیس شده اسلامی با آن همه دشمن، آن همه بسیج قرآنی، آن همه بسیج نبوی،همه باید برای دفاع از کشور و از این نظام عظیم انسانی و مردمی از لحاظ روحی آماده باشند، اما یک عده مثل خوره به جان مردم بیفتند و روحیه هارا تضعیف کنند،این ها مرجفونند قرآن می گوید: اگر «مرجفون » یعنی کسانی که مرتب مردم رامی ترسانند، آدم را ناامید می کنند، مردم را از اقدام بازمی دارند دست برندارند«لنغرینک بهم » تو را به جان آنها خواهیم انداخت، این مرز آزادی است. پس آزادی در منطق اسلامی یک تفاوت دیگرش این است که مرزی از ارزش های معنوی دارد.

                تفاوت دیگر این است که آزادی در تفکر لیبرالیسم غربی با «تکلیف » منافات دارد، آزادی یعنی آزادی از تکلیف نیز در اسلام آزادی آن روی سکه «تکلیف » است،اصلا انسان ها آزادند چون مکلفند، اگر مکلف نبودند آزادی لزومی نداشت، مثل فرشتگان بودند به قول مولوی:

در حدیث آمد که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود نیست اندر عنصرش حرص و هوی تا آخر...

                بشر خصوصیتش این است که مجموعه انگیزه ها و غرایز متضادی است و مکلف است که در خلال این انگیزه های گوناگون راه کمال را بپیماید، به او آزادی داده شده به خاطر پیمودن راه کمال، همین آزادی با این ارزش برای تکامل است، کما این که خود حیات انسان برای تکامل است، «وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون »خداوند جن و انس را آفریده برای رسیدن به مرتبه عبودیت او که مرتبه بسیاروالایی است. آزادی هم مثل حق حیات است، مقدمه ای برای عبودیت. در غرب در نفی «تکلیف » تا جایی پیش رفته اند که نه تنها تفکرات دینی را، حتی تفکرات غیردینی و کل ایدئولوژی ها را که در آنها تکلیف هست، واجب و حرام هست، باید ونباید هست، نفی می کنند! الان در آثار اخیر همین لیبرال نویس های آمریکایی وشبه آمریکایی و کسانی که پیامبرشان آن ها هستند امت های آنها در کشورهای دیگراز جمله متاسفانه بعضی ها در کشور خود ما دنبال همین هستند دیده می شود که می گویند تفکر آزاد غربی با اصل «باید و نباید» و با اصل ایدئولوژی مخالف است! اسلام به کلی نقطه مقابل این است، اسلام «آزادی » را همراه با «تکلیف »برای انسان دانسته که انسان بتواند با این آزادی تکالیف را صحیح انجام بدهد،کارهای بزرگ را انجام بدهد، انتخاب های بزرگ را بکند و بتواند به تکامل برسد.

                بنابراین توصیه اول من به این کسانی که می نویسند و بحث می کنند این است که درفهم مفهوم آزادی مستقل باشیم، مستقل بیندیشیم، وابسته نباشیم. توصیه دوم این است که از آزادی سوءاستفاده نشود بعضی ها مکرر تاکید و تکرار می کنند آزادی های تازه به دست آمده مطبوعاتی به نظر من این یک حرف غیر واقعی است، حرفی است که منشا آن هم رادیوهای بیگانه است، البته الان در روزنامه ها و مجلات مطالبی می نویسند و تعرض هایی می کنند بعضی از این افراد در گذشته این کارها رانمی کردند، بعضی دیگر هم می کردند. در سالهای گذشته ما فراوان شاهد این بودیم که در مطبوعات علیه رئیس جمهور وقت، علیه مسوولان گوناگون، علیه حتی بعضی از مباحث اصیل انقلاب حرف هایی زده می شد، کسی هم متعرض این ها نمی گردید. من نمونه هایی الان در ذهنم هست که اگر جلسه به طول نینجامیده بود می گفتم. بنده یک وقت شش، هفت سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردم که بحث برانگیز شد و بعضی هادرباره اش حرف زدند، شاید بعضی از شماها یادتان باشد، همان وقت در تلویزیون جمهوری اسلامی میزگردی دراین باره تشکیل دادند که سه ، چهار نفر آن جا بودند، یک نفر با آن نظری که بنده ابراز کرده بودم موافق بود و حمایت می کرد، چند نفردیگر هم به کلی آن را رد می کردند که نه آقا، این ها خیالات است، این ها باطل است!

بنابراین می بینید که کسی متعرض کسی نمی شود.

                بله عده ای بودند که پرونده هایشان ناپاک بود، دستهاشان آلوده بود و می ترسیدندوارد میدان بشوند و چیزی بگویند، اگر آن ها هم چیزی می گفتند کسی کارشان نداشت،همان حرفی که امروز می زنند، اگر آن روز هم می گفتند کسی کارشان نداشت، اماخودشان می ترسیدند، چون پرونده های بدی داشتند، کینه آنها با انقلاب، با امام وبا تفکر اسلامی امامی از قدیم معلوم شده بود. این ها خودشان جرات نمی کردند واردمیدان بشوند.

                بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری بر اساس تحلیل غلطی که ازانتخابات کردند، جرات پیدا کردند! تحلیل غلط آنها این بود که خیال کردند مردم سی میلیون رای علیه نظام دادند، اینها خوشحال شدند در حالی که مردم سی میلیون رای برای تثبیت نظام داده بودند، یکی از افتخارات نظام اسلامی این است که بعداز گذشت هجده سال از پیروزی انقلاب، در یک انتخابات سی میلیون از جمعیت سی و دومیلیونی حق رای دار حدود نود در صد وارد میدان انتخابات می شوند، اینهانقطه قوت نظام را نقطه ضعف تلقی کرده بودند!

                البته ابتدا رادیوهای بیگانه همان روزهای اول انتخابات مرتب داد و فریاد می کردند، برای این که به کسانی که آماده و مستعد به این انحراف و اشتباه هستند خط و جهت بدهند، که بله سی میلیون اظهار نارضایی از نظام کردند! خواستند نقطه قوت نظام را نقطه ضعف نظام وانمودو قلمداد کنند، این بیچاره ها هم یا باور کردند یا خودشان را فریب دادند، خیال کردند که حالا در کشوری که نظام سی میلیون مخالف دارد، پس ما هم بیاییم حرف بزنیم! حالا جرات پیدا کرده اند، حرف می زنند. در حالی که فرقی نکرده، آن وقت هم اگر تخلفی می کردند حدود و مرزهای منطقی را می زدند، و تحت تعقیب قانونی بودند،امروز هم همان طور است; هیچ فرقی نکرده است، امروز هم اگر کسانی اضلال کنند،افساد کنند، ارجاف کنند، باز همان گونه است، فرقی نکرده است; بنابراین این حرف را نباید مرتب تکرار کرد که آزادی تازه به دست آمده. می بینم که بعضی از مسوولان خطاب به مطبوعات مکرر می گویند که از آزادی ها زیاد استفاده نکنید تا مبادا اصل آزادی به خطر بیفتد! این چه حرفی است؟! از آزادی هرچه بیشتر استفاده کنند بهتراست، منتها خارج از مرز نباشد، هرچه افراد بیش تر از حق خدا داده استفاده کنندنظام اسلامی به هدف های خودش بیشتر رسیده است، ما همیشه گله مان از نویسنده ها این بوده که چرا نمی نویسند، چرا تحقیق نمی کنند، چرا تحلیل نمی کنند.

                مرزهای صحیح را باید رعایت کرد، البته این مرزها هم مرزهایی نیست که یک حکومت یا یک نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آن ها را تعیین بکند، حالا اگر هم به فرض حکومت هایی در دنیا هستند که لابد هم هستند و تعیین می کنند، نظام جمهوری اسلامی این طور نیست; نظام جمهوری اسلامی مبنایش بر عدالت است، یعنی اگر مقام رهبری از عدالت بیفتد به طور خودکار و بدون این که هیچ عامل دیگری لازم باشد،از رهبری می افتد. در چنین نظامی معنا ندارد که بخواهند برای منافع صنفی یاگروهی یا دیدگاه های خاص حکومتی، مرزی معین کنند، نه، مرز، همان مرزهای اسلامی است، همان چیزهایی است که در قرآن و در حدیث و در فهم صحیح از دین به عنوان مرز شناخته شده، اینها معتبر است، و باید هم رعایت بشود، اگر هم رعایت نشود،مسوولان موظفند. مسوولان قضایی، مسوولان دولتی، وزارت ارشاد، دیگران همه موظفند،اگر به وظیفه عمل نکنند گناه و تخلف کرده اند موظفند که این مرزها را رعایت کنند. در داخل آن مرزها که البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زیبای درخشان آزادی است که باید مورد استفاده قرار بگیرد. من این اظهارات غیرمسوولانه را نمی پسندم که تکرار گردد و گفته بشود.

                آن چه که من امروز به عنوان جمع بندی عرض می کنم این است که مقوله «آزادی »مقوله ای اسلامی است، درباره آن اسلامی بیندیشیم و همه به نتایج آن به عنوان یک حرکت اسلامی و یک تکلیف شرعی معتقد باشیم. آنچه را که بحمدالله در صحنه جامعه وجود دارد قدر بدانیم و از این امکان حد اکثر استفاده را بکنیم. صاحبان فکر وصاحبان اندیشه باید تلاش کنند. البته بعضی از بحث ها هست که در چارچوب های تخصصی مطرح است و باید در مدارس و دانشگاهها و مطبوعات خاص و در مجموعه های خاص مطرح بشود بعضی ها هم هست که نه، مورد استفاده همگان است، باید مطرح بشود، و همه استفاده کنند و بهره ببرند.

                امیدوارم که ان شاءالله خدای متعال توفیقی بدهد تا بتوانیم آن چه را که موجب شکوفایی این نظام و ان شاء الله توفیقات هر چه بیشتر این ملت بزرگ و خوب وعزیز است در کشورمان شاهد باشیم. شما عزیزان دانشگاهی به خصوص جوانانتان که آینده و امیدها متعلق به شماست در این شکوفایی و توفیقات نقش فراوانی خواهیدداشت.

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.